سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به غالب پسر صعصعه ابو الفرزدق در گفتگویى که میانشان رفت فرمود : ] شتران فراوانت را چه شد ؟ [ گفت : امیر مؤمنان پرداخت حقوق پراکنده‏شان کرد . این بهترین راه آن است . [نهج البلاغه]
دیوارآرزو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 9455
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
دیوارآرزو
ستاره وسامان

........... لوگوی خودم ...........
دیوارآرزو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • داستان پرواز پروانه

  • نویسنده : ستاره وسامان:: 87/10/3:: 3:5 عصر

                                         

    یک روز ، سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد . فعالیت پروانه متوقف شد ، به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و دیگر نمی تواند ادامه دهد . آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد . پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود . آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز ، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند . اما هیچ اتفاقی نیفتاد ! در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول شد و هرگز نتوانست پرواز کند .

    « چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن ،  راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود ، تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند . »

    گاهی اوقات ، تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم .                                                      

    اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم .


    نظرات شما ()

  • وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد ، کویر دلم گلستان شد.

  • نویسنده : ستاره وسامان:: 87/10/3:: 2:47 عصر

    وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد ، زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد
    تو مانند بارانی بر روی من باریدی و تن خسته و غم زده مرا پر از طراوت عشق کردی
    تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی و قلب سوخته مرا گلستان عاشقی کردی
    تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل تاریک مرا پر از نور عشق خودت کردی
    تو با گرمای وجودت زمستان سرد دلم را گرم گرم کردی
    وقتی تو آمدی احساس میکردم دنیا مال من است چون تو دنیای منی
    وقتی تو آمدی خوشبختی را با تمام وجود حس میکردم چون تو همان امید زندگی منی
    تو که آمدی مرغ عشقی که در باغ دلم نشسته بود آواز عاشقانه اش را شروع به
    خواندن کرد … تو که آمدی گذشته های تلخم همه از صحنه قلبم سوخت و از بین رفت.
    تو که آمدی تمام خاطرات گذشته از دفتر دلم سوزاندم ، و همه را از صندقچه قلبم
    بیرون ریختم و از یادم بردم!
    تو که آمدی عاشقی برایم پر معنا تر از گذشته شد ، کلام دوست داشتن مقدس تر از
    همیشه شد ، و داستان لیلی و مجنون برایم واقعی تر از قبل شد!
    تو که آمدی تنهایی به عزا نشست ، غم سفر کرد و قلبم به استقبال عشق رفت
    وقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید و صدف شد ، و دیگر در کنار ساحل تنها
    نبودم تو نیز با من بودی
    تو که آمدی شبهای شهر ستاره باران شد ، دروازه شهر گلباران شد
    تو مانند یک نوای عاشقانه در قلبم نشستی و قلب مرا با آن نوای آرامت پر از محبت کردی
    تو مانند پرنده ای در دلم نشستی و با پروازت در آسمان دلم ، به من غرور پرواز به
    دشت عشق بخشیدی
    تو در دفتر عشقم می مانی و خواهی ماند !
    دفتر عشق را همراه با کلام مقدس تو و با تمام خاطرات شیرینی که با هم داشتیم در
    صندقچه قلبم میگذارم و کلیدش را به دست حق میسپارم


    نظرات شما ()

  • ای عشق

  • نویسنده : ستاره وسامان:: 87/10/3:: 2:43 عصر
    ای عشق تو بانوی سیه فام منی
    زیبای خموش عمر و ایام منی
    دیری است در این باغ که گلبانگت نیست
    ای مرغ غمین که بر سر بام منی
    شیرینی و شور بزم جانها بودی
    اینک چو شراب تلخ در جام منی
    گر خوی تو با رمیدگی همراه است
    کی رام منی ‌آهوک آرام منی؟
    یک شمع چو قامتت نمی افروزند
    اما تو همان ستاره شام منی
    گر ننگ به نام عشق کردند چه بک
    بدنام بدانی تو و خوشنام منی
    هرچند که نکام گذشتیم ز هم
    چون طعم طرب هنوز در کام منی
    آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز
    شادا به تو چون غم که سرانجام منی
    چون چهره تو هنوز در تاریکی است
    ای عشق تو بانوی سیه فام منی

    نظرات شما ()

  • آغاز همیشه یکسان است

  • نویسنده : ستاره وسامان:: 87/10/3:: 2:41 عصر

    آغاز همیشه یکسان است ؛ پایان مشخص می کند راه را بیراه را ... !! *


     

     

    در این میانه ام هوسی ست تا از سنگ معشوقی بتراشم که با چشمانم در ضربان باشد  .

     


     

     

    آینه ای در برابر آینه ات میگذارم                                         تا از تو

     

                                                        ابدیتی بسازم...


     

    می‏پرسی: چرا سکوت کرده‏ای؟ به چشمانم نگاه کن تا صدای فریادهایم را بشنوی...


     

     

    مهم نیست دریایی وسیع باشی یا برکه‏ای کوچک اگر زلال باشی آسمان در تو پیداست.


     

     

    گوش کردن را یاد بگیر، فرصت‏ها گاه با صدای آهسته در می‏زنند.


    و چشمانم به قلبم حسودی می‏کند آنگاه که از چشمانم دوری و همیشه در قلبم هستی.                                                   .


    زندگی مثل یه دیکته است. می‏نویسم و پاک می‏کنیم غافل از روزی که میگن برگه‏ها بالا...

     


    اگر کسی می گوید
    که برای تو می میرد
    دروغ میگوید!!!
    حقیقت را کسی میگوید
    که برای تو و با تو زندگی می کند!

     

     


    غزل برای درخت


    تو قامت بلند تمنایی ای درخت
    همواره خفته است در آغوشت آسمان
    بالایی ای درخت
    دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
    زیبایی ای درخت
    وقتی که بادها
    در برگهای درهم تو لانه می کنند
    وقتی که بادها
    گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
    غوغایی ای درخت
    وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
    در بزم سرد او
    خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
    در زیر پای تو
    اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
    صبحی ندیده است
    تو روز را کجا
    خورشید را کجا
    در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت
    چون با هزار رشته تو با جان خکیان
    پیوند می کنی
    پروا مکن ز رعد
    پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
    سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
    با مایی ای یگانه و تنها یی ای درخت


    نظرات شما ()

  • جملات ریبا

  • نویسنده : ستاره وسامان:: 87/9/12:: 1:32 عصر

    سرنگ :
    با گریه به دنیا می آیی اما چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی.

     

    بزرگمهر :
    آن که پیروی خرد است دل به هوس نمی سپارد.
     سولون :
    راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم .
     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     


    نظرات شما ()

       1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ